گریه کن

دلاازغم این جهان گریه کن،
به اندازه ی آسمان گریه کن.
تواین دیدگان رافراموش کن،
چنان ابرشو،بی امان گریه کن.
بنه عمرکوتاه راپشت سر،
ازامروزتاجاودان گریه کن.
بهاران زچشمان من رخت بست،
به چشمانم آمدخزان گریه کن.
بیادآوراین کودک خویش را،
وبرنعش آن کودکان گریه کن.
به سرهای برنیزه باچشم باز
وخفته به خون پیکران گریه کن.
کتاب وفاراخداراببند،
کتاب جفارابخوان گریه کن.
من ناتوان رافراموش کن
به مرگ حسین ای زمان گریه کن.
دل من! نه برخون سرخ حسین،
براین دعوت کوفیان گریه کن.

شعرازحمیدرضاسفید

برچسب ها: شعرسفید , اشعارمذهبی , حمیدرضاسفید , وصف امام حسین , حمیدسغید , رامهرمز , شعرفارسی , غزل معاصر , غزل عاشقانه , شهدای کربلا , شکوه ازروزگار ,

[ بازدید : 731 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

[ يکشنبه 11 آبان 1393 ] 23:56 ] [ حمیدرضاسفید ]

[ ]

چهل وشش سال..

چهل وشش سال بگذشته زروزی

که شدزاییده طفل دلفروزی

ازآن شب هم فلک بااوبرآمد

به راه دشمنی وکینه توزی

الاطفل چل وشش ساله ی من

چه قدرازعمررابایدبسوزی؟

چل وشش سال دردنبال شادی

چل وشش سال دردنبال روزی

دلم دلمازخنجرغم پاره پاره است،

دلم راچند می گیری بدوزی؟؟؟!!

همه لاف رفاقت می زدی دوست،

توهم آخر............................


شعرازحمیدرضاسفید

برچسب ها: حمیدسفید , حمیدرضاسفید , شعرهای سفید , غزل عاشقانه , ادبیات معاصر , غزل عشقولانه , شکوه ازروزگار , رفاقت , تصویرسازی ,

[ بازدید : 884 ] [ امتیاز : 4 ] [ نظر شما :
]

[ دوشنبه 4 اسفند 1393 ] 2:36 ] [ حمیدرضاسفید ]

[ ]