یادروزگاران

یادداری خانه هامان چهارقفل درنداشت

کینه ها افسانه بودوهیچ کس باورنداشت؟


یادداری سفره ها خالی ولی پرعشق بود

جزمحبت تحفه ای آن سفره ها در برنداشت


روزهای زندگی آن روزها گرسخت بود

چرخ می چرخید اما اینقدر لنگرنداشت


سبز بودیم وپرازشادی وغم هرچندکه

خانه ی ما نسترن،باغ تونیلوفرنداشت


چشمه هاجوشان وماهیها پرازشادی وشور

خشکی سرچشمه راتاریخ هم باورنداشت


چشمه هاخشکید ونم نم سبزه هاگریان شدند

چشم ها ترگشت اما چشمه چشم ترنداشت


سفره هارنگین شد اما کوچک و بی میهمان

عشق را،احساس را ،امیدرا دیگرنداشت


آنک آنک هرکدام ازما خزیده گوشه ای

سالها شد دردوغم دست ازسرما برنداشت


حمیدرضاسفید

برچسب ها: حمیدرضاسفید , شعرهای سفید , حمیدسغید , شعررامهرمز , خوزستان , شعرعاشقانه , غزل عاشقانه , دوبیتی عاشقانه , شعرنوعاشقانه ,

[ بازدید : 478 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

[ دوشنبه 19 آبان 1399 ] 1:36 ] [ حمیدرضاسفید ]

[ ]