به خاطرآر
درآن شبی،
که دست های تو
به زیرنورهای رنگ رنگ،
درمیان جشن مردمان بی خبر،
زدست های گرم او
به گرمی دوباره می رسند،
به خاطر آراین چراغ نیمه جان مرده را.
درآن شبی که مرمرتنت
حریرنازک سفیدبخت را
زبوی خویش عطرمی دهد،
وتوقدم به بسترسفیدمردخویش می نهی،
به خاطرآرلاله ی فسرده را.
درآن شبی،
که درنسیم بی ریای زندگی،
توبانگاه خودبغل بغل سعادتش دهی،
ودرمیان هلهله،
لطفا"به ادامه مطلب بروید
ادامه مطلب
[ 3 شهريور 1393 ] 3:14 ] [ حمیدرضاسفید ]
[ ]