خوب باش

ای که بامن کج مداری،خوب باش.

طاقت دوری نداری،خوب باش.

من شنیدم ازتغافل های من

بی شکیب وبی قراری خوب باش

چنداشکم رادرآری باستم؟

بادلم داری چه کاری؟ خوب باش،

دربدی دست بدان رابسته ای

ای دریغاگه گداری خوب باش.

چندباتسبیح غیبت روزوشب

عیب مارامی شماری؟ خوب باش

ای که درعشقت جفاها برده ایم

قدریک جویادگاری خوب باش.

چندباران جفاازابربغض

برگل قلبم بباری خوب باش.

انتظارمرهم ازدست تونیست

چندخنجرمیگذاری ،خوب باش


شعرازحمیدرضاسفید

برچسب ها: خنجرمیگذاری، شعرهای سفید ، غزل جدید ، ,

[ بازدید : 474 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

[ سه شنبه 13 خرداد 1393 ] 20:17 ] [ حمیدرضاسفید ]

[ ]

قلب من

دلم راچون گلی پامال کردی


مرادرزیرغم هاچال کردی


زبانت دوستی،دل دشمنی کرد،


توهم بااین دل من حال کرد ی


شعرازحمیدرضاسفید

[ بازدید : 440 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

[ سه شنبه 6 خرداد 1393 ] 3:58 ] [ حمیدرضاسفید ]

[ ]

غم فردا

دیگربرای من غم فردانمانده است

فرقی میان خشکی ودریانمانده است.


پیری رسیدوراه جوانی بریده شد

چیزی ازاین چپاول ویغمانمانده است.


حالی دلم پرازغم وحسرت شدای دریغ

درخوردآرزو به دلم جانمانده است


ای عمر!تندرفتی ومن می دوم هنوز

باآن که درمفاصل من نانمانده است.


<<ایشاخه ی شکسته زطوفان عشق من!>>1

درمن ببین توان <خدایا> نمانده است.


من ناتمامم ای غزل ناتمام من

من آن دمم تمام که جز<ما >نمانده است.


امشب مرابه دارکشیدندلحظه ها

بالحظه هاتوان مدارانمانده است.


برریشه ی درخت دلم تیشه می زند

این ساعتی که هیچ زمان جانمانده است.


آنها که پاس عشق به پامی شدندوخم

دیگریکی ازآن همه برپانمانده است.


امشب غزل تمام مرادربغل گرفت

دیگربرای من غم فردانمانده است.


1-مصرع ازفروغ است.

شعراز:حمیدرضاسفید

برچسب ها: حمیدرضاسفید+شعرهای سفید+ , حمیدسفید+غزل جدید+عاشقانه_ ,

[ بازدید : 523 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

[ دوشنبه 5 خرداد 1393 ] 3:14 ] [ حمیدرضاسفید ]

[ ]

نمی شود

عمرم بدون روی تو بی غم نمی شود

افزوده می شود غمم وکم نمی شود.

هر دم نگاه به عکس تو می کنم اما

این دل شکاف خورده ومرهم نمی شود.

گفتم که بعدمرگ زغم می شوم رها

صدباربی تو مردم ودیدم نمی شود.

گفتم مرا بس است نگاهی به گاه گاه

گفتی نگاه دارکه آن هم نمی شود.

بایک جهان برای تو پیوند بسته ایم

هرچندمی کشیم بازمحکم نمی شود.

ازبس گریستم از این چشم بی گناه

دیگربه گودی این رود نم نمی شود.

[ بازدید : 393 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

[ 27 خرداد 1393 ] 19:58 ] [ حمیدرضاسفید ]

[ ]

گل سرخ من

گل سرخ من!

ازشکفتنت بهاری خواهم ساخت.

وازسلام بی کلام نگاهت عشق را درسینه ی گرمم

به فوران خواهم نشست.

.......................................

کاش دستان بهاریت

ارتعاش برگ های پاییزیم را

به آرامش سبز پونه ها

بدل می کرد..

.....................................

گل سرخ من!

این وجود پاییزی

به امیدبهار آرزوهایت

وآرزوی شکفتن بهاری

برگ می ریزد.

واشک نیز..............

برچسب ها: حمیدرضاسفید+شعرهای سفید+گل سرخ من+ ,

[ بازدید : 402 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

[ چهارشنبه 7 خرداد 1393 ] 10:32 ] [ حمیدرضاسفید ]

[ ]

به چه مانندت کنم.....

به چه مانندت کنم،وقتی باران دیگرصاف نیست؟

به چه مانندت کنم ،وقتی آب دریادیگرشفاف نیست؟

به چه مانندت کنم،وقتی آسمان دیگرآبی نیست؟

به چه مانندت کنم،وقتی که گل آلوده ی مزارهرشیادیست؟

,.........................وقتی نسیم لطافت ندارد؟

.....................وقتی بهارصداقت ندارد؟

....................وقتی چشمه هم آلوده است؟

................وقتی چشم خورشید،پر دوده است؟

.................سروهاخمیده اند،

................وقتی ستارگان خوابیده اند؟

.................وقتی کوه هابی وقارند،

................وقتی ابرهانمی بارند.

به چه مانندت کنم،وقتی اشکی درچشم من نمانده است؟

وناپاکی،جهان را به کام خودکشانده است.

خودت بگو چگونه زیبایی وخوبی وصفایت را،برای آنان که نمی بینندت ..وصف کنم؟


از حمیدرضاسفید

[ بازدید : 464 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

[ شنبه 3 خرداد 1393 ] 16:13 ] [ حمیدرضاسفید ]

[ ]

صفای خانه

بارفتن تو خانه صفایش رفته


بلبل سرشاخ گل،صدایش رفته


درسینه ی من خنجرنادیدن تو،


چون تیغ دودم به انتهایش رفته

...........................................................

.................................................

..................................

.......................

.........

..


ترکیب محبت است وغم،اکسیرم


افروخته وسوخته ودلگیرم


ازهرنگهت به ساعتت میلرزم


باهرقدمی که می روی،می میرم.


شعرازحمیدرضاسفید


[ بازدید : 363 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

[ يکشنبه 4 خرداد 1393 ] 2:08 ] [ حمیدرضاسفید ]

[ ]

جنایت

باسینه ی گرم من تجارت کردی،

برساحت عاشقی جسارت کردی

احساس مرافروختی،بی انصاف

توبردل خودنیز جنایت کردی

شعرازحمیدرضاسفید

[ بازدید : 403 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

[ يکشنبه 4 خرداد 1393 ] 1:38 ] [ حمیدرضاسفید ]

[ ]

اوج بلندقله ی پرواز

پرشورترین ترانه ی آغازی


باسردترین سکوت من می سازی


من بال شکسته ی زمین افتاده


تواوج بلندقله ی پروازی



[ بازدید : 374 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

[ شنبه 3 خرداد 1393 ] 5:24 ] [ حمیدرضاسفید ]

[ ]

وقتی تورادارم

گرگنج ندارم،توبرایم گنجی


وقتی دارم تورا،ندارم رنجی


هم رایحه ی محمدی ،هم یاسی


توعطرخوش سبدسبد نارنجی.

[ بازدید : 399 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

[ يکشنبه 4 خرداد 1393 ] 1:06 ] [ حمیدرضاسفید ]

[ ]

درددل یک رهگذر...

به نام خداوندبخشنده ی خیلی مهربان
چندی پیش درصندلی یکی از پارک های شهرنشسته بودم که مردی که گمان کنم باید آشناباشد،توجهم راجلب کرد.
درکنارم نشست .چهره ی درهم او حکایت از غمی سنگین داشت.
پس از ردوبدل کردن چندجمله چنین آغازکرد:


لطفا به ادامه مطلب بروید.

[ بازدید : 477 ] [ امتیاز : 4 ] [ نظر شما :
]


ادامه مطلب

[ يکشنبه 4 خرداد 1393 ] 1:15 ] [ حمیدرضاسفید ]

[ ]

نماز

اى كعبه ي نياز!

ازبغض دورى تو كه هرلحظه مى تركد،

هرلحظه آلوده مى شوم.

تونيستى

تادربركه ى نگاه آرامت،

بدن خويش راشست وشو دهم.

............................................ ...

. برخيزم!

باخاك پاى غزال خيال تو تيممى سازم!

برقبله گاه نسيم خيال تو

آماده ى نمازشوم،

سرگرم رازونيازشوم.

شعرازحميدرضاسفيد

[ بازدید : 376 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

[ جمعه 2 خرداد 1393 ] 1:15 ] [ حمیدرضاسفید ]

[ ]

دل سفید

.باعشق تو

رنگ ازدلم پرید......


شد آبگینه ی صافی پرازصفا،


دست تودادمش


بایک جهان امید،


نوشیدی آن صفاوبه سنگش زدی،دریغ


شد خرد وخاک .آه..


آه ازدل سفید..!!


شعراز: حمیدرضاسفید


[ بازدید : 370 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

[ يکشنبه 4 خرداد 1393 ] 1:27 ] [ حمیدرضاسفید ]

[ ]

بهار وخزان

[ بازدید : 370 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

[ پنجشنبه 1 خرداد 1393 ] 14:57 ] [ حمیدرضاسفید ]

[ ]

سرنوشت

من کی ام؟ وامانده مرد سرنوشت

کی رسم آیابه گردسرنوشت؟


من کی ام ،برگی فتاده ازدرخت

درمسیربادزردسرنوشت


کیستم من، قصه هی ازاشک وآه

فصلی از طوماردرد سرنوشت


کیستم،بازنده ای پیداوفاش

درته بازی نرد سرنوشت


ای بهارگرم فرش مقدمت

این منم نفرین سرد سرنوشت


می نویسم برسرتابوت خوىش:

عاقبت مردم به دردسرنوشت


شعرازحمیدرضاسفید

[ بازدید : 382 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

[ پنجشنبه 1 خرداد 1393 ] 14:31 ] [ حمیدرضاسفید ]

[ ]