خواب

بیاکه کاسه ی چشمم زآب لبریز است

کویرتشنگی ام ازسراب لبریزاست


بیاکه آمدنت اشتیاق می آرد

مروکه رفتنت ازاضطراب لبریزاست


به گاه آمدنت عطرعشق می پیچد

صدای پای توازعطرناب لبریزاست.


به لحظه ای که به ساعت نگاه می فکنی،

بدان که سینه ام ازالتهاب لبریزاست.


هزاربارتوگفتی که:شب شد» ورفتی

مروکه چشم من ازآفتاب لبریزاست.


زدردعشق توچشم همیشه بیدارم،

زشیشه ریزه پراست وزخواب لبریزاست.


شعراز:

[ بازدید : 463 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

[ چهارشنبه 21 خرداد 1393 ] 18:53 ] [ حمیدرضاسفید ]

[ ]