آخرچه کنم؟

دیدی که فتادم من ودستم نگرفتی؟
باآمدنت ازدل من غم نگرفتی

گفتم که بگیری به پیامی خبرازمن
فکرعبثی بود،که آن هم نگرفتی

ازاین همه اشکی که ازاین دیده روان شد
درحیرتم ای چرخ چرا نم نگرفتی

دیدی که دلم دم به دم از یادتوپربود
اماتودمی بادل من دم نگرفتی!

گفتم که به هرجاکه روم جای توخالیست
انصاف بده،حرف مراکم نگرفتی؟؟؟؟

من باتوبه زنجیردلی دوخته بودم
ترسم که تواین سلسله محکم نگرفتی!!

یک باردگرلاله به بارآمدوخشکید
برخاک گل لاله سراغم نگرفتی

دستم نگرفتی ومن ازپای فتادم
آخرچه کنم من که تودستم نگرفتی؟؟؟؟

شعرازحمیدرضاسفید

[ بازدید : 527 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

[ پنجشنبه 1 خرداد 1393 ] 1:23 ] [ حمیدرضاسفید ]

[ ]