زندگی

تااین دلم مشغول شدهردم به کارزندگی

خم شدتمام قامتم ازکاروبارزندگی


درحسرت آسایشم،من تشنه ی آرامشم

له شددل بی صاحبم ازاین فشارزندگی


گفتی شکست آغازپیروزی بود،باورمکن

صدباردیکرباختم ازاین قمارزندگی


درمستطیل مرگ هم اینقدرهاسختی نبود

قدری که سختی میکشیدم درمدارزندگی


آگه نمیگرددکسی ازحال زنده بودنم

الازحلقومم زنم هرروزجارزندگی


ای کاش مرکی آیدوماراسرافرازی دهد

تاکی دراین اندوه وغم گردیم خوارزندگی؟


خاموش میسوزدمرادیگرچراغ دوستی

آرام میباردبه من دیگرغبارزندگی


آخرچه حاصل می بریم اززنده بودم ای خدا

وقتی نباشددست انسان اختیارزندگی


موی سفیدخویش راامشب سیاهش میکنم

بعدازجوانی میشوم من سوگوارزندگی


دربین مرگ وزندگی،سردرگریبان مانده ام

قلبم مزارآرزو،جسمم مزارزندگی


حمیدرضاسفید

برچسب ها: شعرهای سفید , حمیدسفید , رامهرمز , شعرجدید , غزل معاصر , حمیدرضاسفید , زادگاه سلمان فاری , زندگی , غزل زندگی , مرگ وزندگی ,

[ بازدید : 541 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

[ پنجشنبه 7 خرداد 1394 ] 16:32 ] [ حمیدرضاسفید ]

[ ]