پدرم

.

.

.


پدرم باستاره نجواداشت،

دردلش قدرآسما ن جاداشت


بوی خورشیدوماه رامی داد

گوشه چشمی زسوی بالاداشت


جانمازی ومهروتسبیحی،

وقت مردن همین به دنیاداشت.


خرج کردوبه این وآن بخشید،

سکه ای دربساط خودتاداشت.


گونه اش خشک واستخوانی بود

دردمزمن همیشه درپاداشت


دردلش غصه هافراوان بود

گرچه لبخندهابه سیماداشت.


سرچوبرمهرمی نهاد،آن دم،

پای براوج آسمان هاداشت.


گرچه بودازسوادبی بهره

هرزمان بهرمامعماداشت.


بربساطش نبودحتی آه،

اوکه باناله رسم سوداداشت.


پدرم معنی محبت بود،

دلی ازنور،قدردریاداشت.


سینه اش تکیه گاه امنم بود،

گرزمن بوسه ای تمناداشت.


خالصانه مطیع مهمان بود،

خانه اش راهمیشه در،واداشت.


ازهمه آفریده های این دنیا،

ازگناه نکرده پرواداشت.

پدرم بسترروانم بود،

حرکتی سبز روبه دریا داشت....


شعراز:حمیدرضاسفید

[ بازدید : 485 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

[ يکشنبه 18 خرداد 1393 ] 2:11 ] [ حمیدرضاسفید ]

[ ]