اما نمی شود

دیگردلم برای تودریانمی شود

مهرت دگربه سینه ی من جانمی شود

هرروزرابه وعده ی فردابه شب برم

مشکل جکایتیست که فردانمی شود

حق داردآن که بمیردزغصه ،عشق

وقتی کسی به. حرمت اوپانمی شود

فرقی نمی کندچه دوایی زنی به زخم

این زخم کهنه گشته مداوا نمی شود

گفتی بگوی درددلت را،سبک شوی

این عقده هم به دست شماوانمی شود

خوشحال می شدم که ببینم جمال تو

این اوج آرزوست...که اما...نمی شود

این رازقول حافظ شیرین سخن شنو:

بی یارغار،عیش مهنانمی شود


حمیدرضاسفید


برچسب ها: حمیدرضاسفید , شعرسفید , شعرهای سفید , عارفانه , حافظ , غزل جدید , شعرمعاصر , شعرعاشقانه , رامهرمز ,

[ بازدید : 535 ] [ امتیاز : 4 ] [ نظر شما :
]

[ شنبه 9 خرداد 1394 ] 13:51 ] [ حمیدرضاسفید ]

[ ]