چراغ زندگی

صدایی نیست،

درفراسوی نگاهم،تاافق،تابی نهایت

ردپایی نیست...

غبارزندگی آرام می بارد.

«چراغ زندگی خاموش می سوزد»

برگلویم،تلخ وخسته

التهابی خشک می بارد.

دیرهنگام است

وجزردسکوت شب،

دیگر،ردپایی نیست.

.........................

تازه باران داشت می بارید

برسبزینه ی صحرا.

کدامین روح ناآرام،

ای آهوی آرامش

توراازسبزه زارخیس من ترساند؟

........................

دریغ ازتابلندای زمان زندانی زنجیری پاییز خودبودن

چو قطره غرق خود،لبریز خودبودن.

زمان دیگری ای کاش!ا

بهاردیگری ای کاش!..........


شاعر:حمیدرضاسفید


مصرع <چراغ زندگی خاموش می سوزد>ازروانشاد<غلامحسین سلمانفر>می باشد.

[ بازدید : 777 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

[ پنجشنبه 1 خرداد 1393 ] 1:43 ] [ حمیدرضاسفید ]

[ ]