به کانال ادبی
«گنجینه ی سپید»درتلگرام
بپیوندید
https://telegram.me/ganjineSefid
به کانال ادبی
«گنجینه ی سپید»درتلگرام
بپیوندید
https://telegram.me/ganjineSefid
مرداگردراوج هم افتاده باشدبهتراست
مثل چشمه پاک و صاف و،ساده باشدبهتراست
گرچه آزادی به دلهانغمه ای جان پروراست
مرداگردرحصرهم آزاده باشدبهتراست
چشمه هم خواهدلبی ازخاک پایش ترکند
گرکسی بامردمش دل داده باشدبهتراست
کاروان عمررامقصدبغیرازمرگ نیست
مرداگرقبل ازسفرآماده باشدبهتراست
رودازماندن شودگندآب ونقصان میرود
پای دائم درمسیرجاده باشدبهتراست
گرکه ایمن نیست خلق ازترس تیغ خنجرت
جای خنجرگربدستت باده باشدبهتراست
حمیدرضاسفید
https://telegram.me/ganjineSefid
دردلم ازآتش چشمت شرارافتاده است
تیر صیادست درقلب شکارافتاده است
صدهزاران فتنه رادیدیم درمیدان عشق
بعدازاین هم فتنه بینم صدهزار افتاده است
آن همه داری که درباغ رفاقت کاشتی
گردن مارابگوامشب به بارافتاده است
جمع خوبانست وزیبارویگان شهرعشق
ژنده پوش دل دراین مجلس چکارافتاده است
سر، که برگرداندم تابینمش باردگر
دیدم ازشادی به چشمانش شیارافتاده است
وقت رفتن اشک راه دیدگانم بسته بود
آخرین تصویراودرذهن تارافتاده است
باغبان نگذاشت تاازباغ اوچینم گلی
بعدمن دیدم که ازگلشن حصارافتاده است
می روم آتش نشانی ازغزل پیداکنم
دردلم ازآتش عشقش شرارافتاده است...
حمیدرضاسفید
به کانال ادبی
«گنجینه ی سپید»
بپیوندید
https://telegram.me/ganjineSefid
دلم گرفته ازاین روزهای بارانی
که می چکدهمه ازابرهاپریشانی
دوباره بارش باران رسیدوبازرسید
به سقف کهگلی آرزوم ویرانی
دوباره خاطره هاسیل وارمی آیند
مراتوآمدی ای ابرتابگریانی!!
دوباره آنچه دراین سینه بارهاکشتم
توزنده کردی وخواهی مرابمیرانی
رهایی ازغم تومن نمی برم،هیهات
بگونباردازاین ابرتیره بارانی!
دوباره نم نم باران وبازخاطره ها.....
دلم گرفته ازاین روزهای بارانی!
کانال شعرهای سفید
https://telegram.me/sherhayeSefid
مدتى شدخون به ساغرمى كشم
خون خودرادم به دم سرمى كشم
تانرنجانم به حرفى خاطرى
خون وغم رابى امان سرمى كشم
آن سبك پايم كه ازانديشه ات
چون عبورسايه اى پرمى كشم
ازمن ازآن رفته درگرداب غم
سايه اى مانده است دربرمى كشم
خودنپندارى كه يادت نيستم
نقش توباديده ى ترمى كشم
همرهم سيگارهم تاسينه سوخت
تاسحرده دانه ديگرميكشم
هرزمان خواهم كمى يادت كنم
بردلم دستى به خنجر مى كشم
حمیدرضاسفید
آن دمی که ازناامیدی بردلم«ها»میزدم
خو،به دردم کرده وقیدمداوامیزدم
همچوگنجشکی که می کوبدبه دیوارقفس
بی تو بردیوارتنهایی خودم رامیزدم
بی تودنیایم همیشه مثل زندان تنگ بود
روح خودرابردرودیواردنیامیزدم
توبه میکردم زعشق بی سرانجامت غروب
صبح فردامی شکستم توبه وجامی زدم
می نوشتم نامه ای تاپس بگیرم عشق را
پاره میشد هرزمان تانامه راتامیزدم
کاش دریابودی ومن زورق بی بادبان
درمه وتوفان شبی خودرابه دریامیزدم
حمیدرضاسفید
دركم نكرددوست چه مشكل حكايتى
ازدوست بسته ماندزبان شكايتى
زیرسؤال بردوفروكوفت مهرمن
دشمن چنين نكردبه دشمن جنايتى
ازدست آنكه شادى اوآرزوم بود
غمگينم آنچنان كه نداردنهايتی
دانست مرگ دورسرم پرسه ميزند
بشكست شيشه ى دل من بى رعايتى
گررشته ى محبت ماگم شداى خدا
ازمافرومگيرطناب هدايتى
مارادلى پراست پرازعشق واحترام
بشكستنش مخواه توهم بادرايتى
آمدبه خواب من كه پسررابه من ببخش
گفتم خداست آنكه فرستاده آيتی
بخشيدمش به شوق وزكارى چنين بزرگ
بخشنددرعوض به بهشتم ولايتی
ازكف فروگذاشت وافكندبرزمين
برداشتم زلطف ، من از مهر،رايتى
حمیدرضاسفید
سخت است درشبى تاردرانتظارماندن
گاهى به چرت رفتن،گاهى خمارماندن
سخت است تاخودصبح هى چشم چشم كردن
آماده ى پريدن مانندمارماندن
بس انتظارسخت است هرگونه اى كه باشد
بدتردرانتظارديداريارماندن
برخا ستن نشستن صدگونه راه رفتن
گاهى خموش وبيكارگاهى به كارماندن
هرلحظه فكرشومى ازذهن بگذراندن
بهردعابه سوى پروردگارماندن
دل برشماره افتدكوبدچوطبل جنگى
وانگه به هرصدايى بازازشمارماندن
يك جاتوان نشستن،آرام مى توان ماند
گرآب مى تواندبرآبشارماندن
وقتى درازگردداين انتظاردل چيست؟
جزهمچو روبه مرگى دراحتضارماندن
هرگزكسى نداندمعناى انتظارى
الامسافرى رادرانتظارماندن
فصل فصل ريزش احساسهاست /
فصل پرپرگشتن اين ياسهاست/
دست غم ازهرطرف گرديده باز
/كس نميگرددكسى راچاره ساز/
مهردرپاييزجاخوش كرده است
/عشق هاراكينه خامش كرده است/
جغدهاى كينه برآوارعشق/
ميكنندازهرطرف آزارعشق/
عشق وعاشق جمله بامعشوق سوخت
/عشقها ازخاك تاعيوق سوخت/
عشقهاى جمله مردم رنگي است/
دربن هررنگ آن نيرنگى است/
دستهادست محبت نيستند
/دوستى هاباصداقت نيستند
نيست ازفرداكسى راواهمه::
/من بمانم گوبميرنداين همه/
رگ نمى جنبدزفقردوستان/
گريه امابى امان درمرگشان/
اى دريغافصل فصل مرگ عشق
/سوخت درفصل جوانى برگ عشق/
دوستی هابى محبت جارى اند/
يامجازوازحقيقت عارى اند/
حمیدرضاسفید