شما در حال مشاهده نسخه موبایل وبلاگ

شعرهای سفید

هستید، برای مشاهده نسخه اصلی [اینجا] کلیک کنید.

نمی دانی...

نمی دانی

سکوت پرتمنای شبم،

تفسیرفریادی ست،

ازاعماق مفصل ها.

که دیگرناله های استخوان های درون بشکسته ی این پیکرریزنده در اعماق خودرابر نمی تابد.

نمی دانی،

ومیدانم نمی دانی،

که تاسازجدایی می نوازی

می رمدآهوی آرامش زدنیایم،

هراسان می زندطبل دل تنگم،

صدای ساعت دیواربرعمرم تبرها می زندهردم ز

زاوج بی کسی چون نقش بردیوار می لغزم،

نفس هامی برندومی دهندآزارروحم را.

قیامت رانشستم بی تو من درامتحان هرشب

کجایی ای بهاری چشم،

تاپاییز رادرچشم من بینی؟

شاعر: حمیدرضاسفید

سیلی پبری

آغازبهارزندگی افسردیم


درعین لطافت چوگلی پژمردیم


گردیم پی جوانی خویش کجا؟


ماسیلی پیری به جوانی خوردیم.



شاعر: حمیدرضاسفید

می توان گذشت

می توان بادوست از دنیاگذشت.............حال راخوش بودوازفرداگذشت

می توان کنج اتاقی سردوتر....................ازجهان دراوج استغناگذشت

می توان دروبروی چشم دوست.............ازمیان شعله سرتاپاگذشت

گرشوددریای خون ای قلب من................می توان بادوست ازدریاگذشت

گرتن وامق بسوزندای عزیز..................می تواند ازسرعذرا گذشت؟

می توان درسبزه زارچشم دوست.......خیره شدوز آخرین دم هاگذشت



شاعر: حمیدرضاسفید

چراغ زندگی

صدایی نیست،

درفراسوی نگاهم،تاافق،تابی نهایت

ردپایی نیست...

غبارزندگی آرام می بارد.

«چراغ زندگی خاموش می سوزد»

برگلویم،تلخ وخسته

التهابی خشک می بارد.

دیرهنگام است

وجزردسکوت شب،

دیگر،ردپایی نیست.

.........................

تازه باران داشت می بارید

برسبزینه ی صحرا.

کدامین روح ناآرام،

ای آهوی آرامش

توراازسبزه زارخیس من ترساند؟

........................

دریغ ازتابلندای زمان زندانی زنجیری پاییز خودبودن

چو قطره غرق خود،لبریز خودبودن.

زمان دیگری ای کاش!ا

بهاردیگری ای کاش!..........


شاعر:حمیدرضاسفید


مصرع <چراغ زندگی خاموش می سوزد>ازروانشاد<غلامحسین سلمانفر>می باشد.

استغفار

...

تمام عمراستغفارکردیم.......جهان راهم برآن اجبارکردیم


همه رفتندباشادی ازاین شهر......وماماندیم وخودراخوارکردیم


خدای مهررامصلوب کردیم.......گدای عشق رابردارکردیم


مگرمالایق شادی نبودیم...........که خودرااینچنین غم دارکردیم


به چشمان افتخارگریه دادیم........برای عرض شادی عارکردیم


کمی درسایه ی سردی نشستیم......سپس خورشیدرا انکارکردیم


گل زردی به دست خودگرفتیم........شقایق رازخودبیزارکردیم



شاعر: حمیدرضاسفید

کوتاهی عمر

گل صبحد م از باد برآشفت وبریخت


بابادصباحکایتی گفت وبریخت


بدعهدی عمربین که گل درده روز:


سربرزدوغنچه کردوبشکفت وبریخت.

«عراقی»


طرح

من



بیمارگونه؛


برهنه؛


افتاده دربیابان،


نگاه های آخرین


برکرکسهای درپرواز،


تنها دلخوشی ام.


شعرازحمیدرضاسفید

بهار

گلفرش کنج سینه ی بی نقش خویش را


درانتظار آمدنت آب می زنم.


پاییز راباورنمی کنم درخود،


من؛


بابهار آمده ام،


بابهارخواهم رفت.


شعرازحمیدرضاسفید

نام نجیب فارس

ای

هزاران سال نامت فارس!


به هرسنگت

به قطره قطره ی آبت

به پولک پولک هر ماهی ات،

ای آبی مواج!

نوشته فارس

ای دریای ناآرام!!

ای درسینه ام مانندخون جاری

ای هزاران همچومن

تنها

فدای قطره ای از موج گلبویت.

آن موجی که دارد زمزمه با لفظ شیرین دری

یعنی زبان فارسی.

ای مزین گشته بانام بلند فارس!


هرنام دگر،تحقیرامواج بلندتوست.

باقی باش بانام همیشه جاودان فارس!


شاعر:حمیدرضاسفید


  • باتشکرازمهراد کرم نژاد

عشق

ای دوست..


توشیب عشق را می فهمی!!؟؟


معنای نشیب عشق را می فهمی!!؟؟


درعشق کمی!!!!صبورباید بودن!


تورسم شکیب عشق را می فهمی؟؟



شاعر: حمیدرضاسفید




first
161718192021
22
23