فراموشی

نرم نرمک می روم ازیادها
چون پری گم می شوم دربادها

شادمانی هازیادم می برند
بازمانم دردل ناشادها

این اجل آخربه دادم می رسد
تارهاگردم ازاین بیدادها

می شوم آسوده ازاین زندگی
رنج هاوغصه ها،فریادها

نیست شیرینی دراین دنیای تلخ
تابمانم درصف فرهادها

خوش به حال برسرپامردگان
سروهاونخل ها،شمشادها

من میان دست های خیل غم
صیدی ام درپنجه ی صیادها...


شعرازحمیدرضاسفید

[ بازدید : 450 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

[ چهارشنبه 24 ارديبهشت 1393 ] 5:06 ] [ حمیدرضاسفید ]

[ ]

آخرچه کنم؟

دیدی که فتادم من ودستم نگرفتی؟
باآمدنت ازدل من غم نگرفتی

گفتم که بگیری به پیامی خبرازمن
فکرعبثی بود،که آن هم نگرفتی

ازاین همه اشکی که ازاین دیده روان شد
درحیرتم ای چرخ چرا نم نگرفتی

دیدی که دلم دم به دم از یادتوپربود
اماتودمی بادل من دم نگرفتی!

گفتم که به هرجاکه روم جای توخالیست
انصاف بده،حرف مراکم نگرفتی؟؟؟؟

من باتوبه زنجیردلی دوخته بودم
ترسم که تواین سلسله محکم نگرفتی!!

یک باردگرلاله به بارآمدوخشکید
برخاک گل لاله سراغم نگرفتی

دستم نگرفتی ومن ازپای فتادم
آخرچه کنم من که تودستم نگرفتی؟؟؟؟

شعرازحمیدرضاسفید

[ بازدید : 523 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

[ پنجشنبه 1 خرداد 1393 ] 1:23 ] [ حمیدرضاسفید ]

[ ]

تفسیر فریاد

نمیدانی

سکوت پرتمنای شبم تفسیرفریادیست

ازاعماق مفصلها

که دیگرناله های استخوانهای درون بشکسته ی این پیکرریزنده دراعماق خودرا

برنمی تابد.

نمی دانی ومی دانم نمی دانی که تاسازجدایی می نوازی،

می رمدٱهوی آرامش زدنیایم.

هراسان می زندطبل دل تنگم،

صدای ساعت دیواربرعمرم تبرها می زند

هردم.

زاوج بی کسی چون نقش بردیوار می لغزم،

قیامت را نشستم بی تومن درامتحان،

هرشب

............................

کجایی ای بهاری چشم،

تاپاییزرادرچشم من بینی؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!!..........


شعراز. حمیدرضاسفید


[ بازدید : 613 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

[ 23 تير 1393 ] 18:17 ] [ حمیدرضاسفید ]

[ ]

به بهانه ی روز پدر

گفتیم به راحتی که: بابانان داد


غافل که پدربرای هرنان جان داد.


امروزکسی شرافتش رانخرید،


بیچاره پدر که جان خودارزان داد



شعرازحمیدرضاسفید


[ بازدید : 463 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

[ سه شنبه 23 ارديبهشت 1393 ] 14:57 ] [ حمیدرضاسفید ]

[ ]

بگذار

دراین دنیای نمک ناشناس،


همین که آنهایی که دوستشان داری


قدرتورابدانند،کافی است.


بگذار دنیایی قدرناشناست باشند.

[ بازدید : 430 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

[ دوشنبه 22 ارديبهشت 1393 ] 16:09 ] [ حمیدرضاسفید ]

[ ]

مصلوب

ای دوست اگرچه من فراموش توام


پیوسته چو سیروسرکه درجوش توام


یک بارصلیب سازبادست وببین،


مصلوب صلیب گرم آغوش توام



شعرازحمیدرضاسفید

[ بازدید : 488 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

[ پنجشنبه 1 خرداد 1393 ] 1:29 ] [ حمیدرضاسفید ]

[ ]

بیداد خزان

چه بی رنگ و چه بی رویاست رخساری که من دارم

ز بیداد خزان زرد است گلزاری که من دارم

[ بازدید : 473 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]


ادامه مطلب

[ دوشنبه 22 ارديبهشت 1393 ] 15:51 ] [ حمیدرضاسفید ]

[ ]

وداع


تورابرسینه ی خودمی فشارم..............به رخسارت لبم رامی گذارم

پس از یک بوسه ی گرم وغم انگیز..........به دست سرنوشتت می سپارم

توسویی می روی من سوی دیگر...........تورامن بعدازاین هم دوست دارم

پس ازتودفن می سازم دلم را...............وتاپایان هستی سوگوارم

پس ازتو فصل من پاییزوسرداست............توبودی گرمی فصل بهارم

براین دل حسرت شادی بماند..............که روزی رفت خواهی ازکنارم

پس ازتوباشقایق می ستیزم...............به روی لاله هاپامی گذارم

دوچشمم روزوشب باریدوبارید.......ازآن هم بیشتربایدببارم



شاعر: حمیدرضاسفید

[ بازدید : 685 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

[ يکشنبه 18 خرداد 1393 ] 1:38 ] [ حمیدرضاسفید ]

[ ]

عاشق تنها

عاشقی تنهام،یارم می شوی؟........... گرشوم صیدت،شکارم می شوی؟

من بهارخویش راگم کرده ام..............ای گل خندان بهارم می شوی؟

شب سیاه است وندارم مونسی........مونس شب های تارم می شوی؟

روزگارعشق می گویندرفت..............عشق پاکم!روزگارم می شوی؟

بادل سنگت بگو ازقول عشق.............مرگ من سنگ مزارم میشوی؟

عاقبت مارانگاهت می کشد.................گربمیرم سوگوارم می شوی؟

اینچنین گر می روی برهرچه هست.......یک دل خون وامدارم میشوی!

ای غم پنهان به زندان نفس! ..........بعدمردن آشکارم می شوی.....

زندگی بامن مداراکن دمی.............بعدمردن شرمسارم می شوی



شاعر: حمیدرضاسفید


[ بازدید : 450 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

[ دوشنبه 22 ارديبهشت 1393 ] 8:06 ] [ حمیدرضاسفید ]

[ ]

تورا به دست عشق می سپارم

.............................

ازآن زمان که رفتی از کنارم.............. بهانه ای به زندگی ندارم

تورفته ای پی شفایق ومن................اسیرخارهای این دیارم

تورفته ای زپیش من چو خورشید............ومن هنوزبرهمان مدارم

تورفتی وتمام لاله هامرد.................بیاکه من دوباره لاله کارم

تورفتی ووجودمن خزان شد........ً.بیاکه تاگمان کنم بهارم

بیاودرمیان دفترعشق...........سه قطره خون بکش به یادگارم

قفس زعشق سازم وشکوفه......دوباره می شوی اگرشکارم

بیاکه روبروی چشم هایت..........برای بخشش تو خون ببارم

مرابه دست های غم سپردی.........تورابه دست عشق می سپارم


شاعر: حمیدرضاسفید


[ بازدید : 451 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

[ پنجشنبه 1 خرداد 1393 ] 12:25 ] [ حمیدرضاسفید ]

[ ]

نفرین

.

درسوگ دوست فاضلم مرحوم غلامحسین سلمانفرسروده شد:

ای خدا...این زندگی نفرین کیست............درپی نفرین اوآمین کیست؟

می کنم احساس بدبختی وباز................درشگفتم بخت من تلقین کیست

دوستانم ناخوش ومن مضطرب..........آنچه می بینم خدایاکین کیست

بی ستاره من در این هفت آسمان...........پس ستاره خوشه ی پروین کیست

آرزوهای من است این قیل وقال..........دیرفهمیدم که این تدفین کیست!!!


شاعر: حمیدرضا

[ بازدید : 728 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

[ يکشنبه 18 خرداد 1393 ] 1:50 ] [ حمیدرضاسفید ]

[ ]

نان گرم...

من اسیرناله های جانی ام..............جسم من زندان ومن زندانی ام

من که فرمان هازدشمن برده ام..........دوست رنجاند به نافرمانی ام

باخبرگشتم که گفتی ازوفا.................بادل غم دیده می خندانی ام

غرقه ی دریای بی مهری منم..........درته دریاتو می گردانی ام

زندگانی تاروپودش مرگ بود...........ازکدامین مرگ می ترسانی ام؟

ازکدامین زندگی دم می زنی؟ ...........ای که کردی درغمت زندانی ام!

نان گرمی لاجرم باید خرید............تانرنجانم رفیق نانی ام


شاعر: حمیدرضاسفید

[ بازدید : 481 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

[ سه شنبه 23 ارديبهشت 1393 ] 15:09 ] [ حمیدرضاسفید ]

[ ]

نگاه تو....

دریغ از نگاه بهارآفرینت

که بربرکه ی چشم پاییزی من نتابد،

بهارنگاهت گلی بی خزان باد،

ای روح باران.

نگاه تو روح سخاوت

برای نگاهی که چشمان دنیا برایش غریبند.

به یادت گلی سرخ راپروریدم

تورادرکنارگل خویش دیدن

همه آرزووامیدم.

دریغا،امیدمراوقدم های خودراازاین گل بریدی

نیفتادچشم توبرکلبه ی ما

ندیدی...ندیدی،

ندیدی به بوی توتاسینه ی گل دویدم،

ندیدی که بااشک خودبرگل سرخ عشقم چکیدم.

ندیدی که درگوشه ای بی صداسینه ام را،

ازآن شب

چویک مادرلال فرزندمرده دریدم....

ندیدی........

ومنهم به جزناله ای بی صدا،بی نهایت

از آن شب به چشماان پاییزی خودندیدم ......

شاعر: حمیدرضاسفید


[ بازدید : 500 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

[ دوشنبه 29 ارديبهشت 1393 ] 14:30 ] [ حمیدرضاسفید ]

[ ]

سماجت

......درقبال عشق توسماجت نخواهم کرد....

هیچگاه نمی گویم اگرازدربرانی ازپنجره واردخواهم شد.

همینقد ربدانم که دوستم نداری،خودبه جای دیگر خواهم رفت.

ممکن است بگویی توزشتی،اما دوستت دارم.

من نیز دوستت خواهم داشت.

ممکن است بگویی دوستت ندارم،

چون حقیقت راگفته ای،بازهم دوستت خواهم داشت.

اما اگربگویی دوستت دارم وقلبت چیزدیگری بگوید،

دیگر دوستت نخواهم داشت.



ترجمه ای ازیک نوشته ی لاتین

[ بازدید : 455 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

[ پنجشنبه 1 خرداد 1393 ] 12:37 ] [ حمیدرضاسفید ]

[ ]

نمی دانی...

نمی دانی

سکوت پرتمنای شبم،

تفسیرفریادی ست،

ازاعماق مفصل ها.

که دیگرناله های استخوان های درون بشکسته ی این پیکرریزنده در اعماق خودرابر نمی تابد.

نمی دانی،

ومیدانم نمی دانی،

که تاسازجدایی می نوازی

می رمدآهوی آرامش زدنیایم،

هراسان می زندطبل دل تنگم،

صدای ساعت دیواربرعمرم تبرها می زندهردم ز

زاوج بی کسی چون نقش بردیوار می لغزم،

نفس هامی برندومی دهندآزارروحم را.

قیامت رانشستم بی تو من درامتحان هرشب

کجایی ای بهاری چشم،

تاپاییز رادرچشم من بینی؟

شاعر: حمیدرضاسفید

[ بازدید : 582 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

[ 25 تير 1393 ] 16:38 ] [ حمیدرضاسفید ]

[ ]