رنگ چشمانت

ای چشم توبابخت سیاهم همرنگ


گیسوی توبابارگناهم همرنگ


باکوه گران درددل من هموزن


باشعله ی آتش دل آهم همرنگ.



شعراز:حمیدرضاسفید

[ بازدید : 436 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

[ يکشنبه 4 خرداد 1393 ] 1:32 ] [ حمیدرضاسفید ]

[ ]

بنشین

آرام ترازبهارمن!!بنشین
یک باربیاکنارمن بنشین

من درتوبهارخویش می بینم
مشکن دل من،بهارمن! بنشین

یاازدل بی قرارمن بگذر
یادردل بی قرارمن بنشین

آرام ترازنسیم نوروزی
بردیده ی اشکبارمنبنشین

من تلخ ترین حکایت عمرم
شیرین شکرشکارمن بنشین

ای خنده ات ازبهارزیباتر!
یک خنده بکن نثارمن ینشین

تاپاک ترین گلاب رابینی
ای گل به دوچشم تارمن بنشین

من بی تو مزارمرده ی خویشم
لب برلب این مزارمن بنشین...

شعرازحمیدرضاسفید


[ بازدید : 419 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

[ پنجشنبه 1 خرداد 1393 ] 0:46 ] [ حمیدرضاسفید ]

[ ]

رفاقت

یک سبدعشق وصداقت می خرم

دل فروشم من رفاقت می خرم

روزهانزدیک گورستان عشق

تک گلی برحسب عادت می خرم

گرجه بازارمحبت شدکساد

هرچه می یابم محبت می خرم

جمله در سودای سودستان ومن

قلب صاف وفکرراحت می خرم

شعرازحمیدرضاسفید

[ بازدید : 423 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

[ پنجشنبه 1 خرداد 1393 ] 20:54 ] [ حمیدرضاسفید ]

[ ]

فراق

به بهانه درگذشت نابه هنگام دوستی باارزش که جایش هرگز پرنخواهدشد:


رفتی ودل شکسته ام باز شکست


بربال نحیفم پرپروازشکست


همراه تومی نواخت دل سازخوشی


رفتی ومیان سینه این ساز شکست

//////////////////////////////////////

ای وای که خاک ازتوبس دورم کرد


تورفتی وغم زنده ی درگورم کرد


برخاک توگریه تاابدخواهم کرد


برخیز،که داغ رفتنت کورم کرد.


شعرازحمیدرضاسفید

[ بازدید : 469 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

[ 28 خرداد 1393 ] 9:9 ] [ حمیدرضاسفید ]

[ ]

امروز

امروز

لخته پاره های دل من شناورند،

دراشک های دوچشمی که ،

بردرند،

امواج غم

این لخته های دردرا،

تاساحل نگاه تو،

هردم برآورند،

یادآورازشکستن کشتی به دوردست؛

چندتخته پاره رااگردیدی،

که به دریاشناورند،

اینهادل منند


شعرازحمیدرضاسفید


[ بازدید : 412 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

[ پنجشنبه 1 خرداد 1393 ] 1:06 ] [ حمیدرضاسفید ]

[ ]

یک دل شاد

دراین زمانه که هرگزنگشت وفق مرادم

گلو دریدکه شایدرسدترانه به دادم


اگرچه چون دل خودهمنشین صخره ی دردم

به جست وجوی خوشی هم رکاب ثابت بادم


دراین شبی که گذشت وسپیده ای که نیامد

برای دیدن رویت چه چشم هاکه ندادم


دوروزعمرگرامی چه بودجزدوسه گامی

دریغ کزسرخامی هزاربارفتادم


فلک توباهمه ی کین مجنگ بامن مسکین

ببین که پشت سرم این دودست بسته نهادم


اگرچه خنده به لب هاچوگل به شاخه نشسته

همیشه دربه در بی نصیب یک دل شادم


هزارقفل ویکی هم زبخت بدنگشودم

به جزسکوت که آن هم چوبخت خوش نگشاددم


به جزبرای ندامت،دریغ وغصه وحسرت

فغان ورنج وملامت،بگوبرای چه زادم؟


مگوی ازغم مردن به من که زاده ی دردم

من از غمی که تو گفتی هزاربارزیادم


شعراز: حمیدرضاسفید


برچسب ها: یک دل شاد , غصه وحسرت ,

[ بازدید : 503 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

[ پنجشنبه 1 خرداد 1393 ] 1:09 ] [ حمیدرضاسفید ]

[ ]

یادتو

یاددتوهیچ ازدل پرخون نمی رود

ازدیده ام خیال توببرون نمی رود


نام وفامبرکه دلم ازجفاپراست

این داغهای کهنه به افسون نمی رود


صدگونه گل زمنزل لیلی شکفت وریخت

داغش هنوزازدل مجنون نمی رود

اینگونه کز جفاجگرم آب می کنی
ازچشم من نکوست که جیحون نمی رود

شاعر: بابافغانی

[ بازدید : 413 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

[ جمعه 26 ارديبهشت 1393 ] 0:13 ] [ حمیدرضاسفید ]

[ ]

ای که ز هرصاعقه پیداتری

ای که ز هرواژه به معناتری
ازسخن عشق مهناتری

هرچه که اندیشه کنم درجهان
فکروخیال است تورعناتری

زیرلب تلخ ترک خورده ام
از شکرعشق گواراتری

صورت گلفام نجیب بهار
گرچه که زیباست،توزیباتری

درشب تاریک دل سرد من
ای که ز هرصاعقه پیداتری!

گرچه غروراست به رفتارتو
ازمن مسکین به تمنا تری

ای دل من تنگ محبت مباش
باهمه تنگیت تودریاتری.


شاعر:حمیدرضاسفید




برچسب ها: حمیدرضاسفید ، شعرهای سفید ، ,

[ بازدید : 476 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

[ پنجشنبه 15 خرداد 1393 ] 15:13 ] [ حمیدرضاسفید ]

[ ]

داغ خورشید

ابرسرگردانم،

بارشم درخویش است


جزبخاری که تویی،


دردلم چیزی نیست


من پرازپروازم


درنگاهی که زچشمان توباخوددارم.


من به تنهایی بی بارانم،


باتوخواهم بارید.


سیل جاری خواهم ساخت..


آنچنانی که تودرچشمم جریان داری.


آنچنانی که به جریان زمان محکومم.


دررگم جاری باش تاببینیعشق جریان غلیظی دارد


تاببینی که به جز ابری چند،


چندزنجیر زهم پاره شده


وبخاری که تویی،


دردلم چیزی نیست....


شعر از: حمیدرضاسفید

[ بازدید : 511 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

[ پنجشنبه 1 خرداد 1393 ] 15:03 ] [ حمیدرضاسفید ]

[ ]

روزگاری

روزگاری:


ماچه دل های نجیبی داشتیم

خویش را خوشبخت می پنداشتیم

درمیان کشوردل های هم

پرچمی ازمهرمی افراشتیم

روزوشب در قلب های شادمان

دانه های عشق را می کاشتیم

من نمی دانم که ما مردم چرا

دست ازاین دوران خوش برداشتیم

کم کمک دل هایمان سختی گرفت

کینه رانم نم نمک انباشتیم

سینه هامان رنگ خون وغم گرفت

برسریاران کله بگذاشتیم

کاشکی یادآوری می شدبه ما

ماچه دل های نجیبی داشتیم

شعراز حمیدرضاسفید

[ بازدید : 437 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

[ پنجشنبه 1 خرداد 1393 ] 1:14 ] [ حمیدرضاسفید ]

[ ]

دعا

دعای مابه بالا رفت وبرگشت

دعای ماچونفرین بی اثرگشت

نهالی راکه باخون آب دادیم

دریغا بعدعمری بی ثمرگشت

شعرازحمیدرضاسفید

[ بازدید : 436 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

[ پنجشنبه 1 خرداد 1393 ] 14:45 ] [ حمیدرضاسفید ]

[ ]

قدرشناسی

دلم قدروفارامی شناسد
به دستانت صفارامی شناسد

کسی که همچومن دارددلی خون
به نیکویی جفارامی شناسد

به نفرینت مرااینسان مرنجان
دل ماهم خدارامی شناسد

ببین پروانه خودراپابه سرسوخت
چومن اوهم شمارامی شناسد

دمی شادی سراغ مانیامد
نپندارم که مارامی شناسد

به یادتک گل باغ خیالم
که برزخمم دوارا می شناسد


شعرازحمیدرضاسفید



[ بازدید : 410 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

[ چهارشنبه 24 ارديبهشت 1393 ] 5:46 ] [ حمیدرضاسفید ]

[ ]

زندگی

درمیان لحظه های زندگی
مرگ می بینم به جای زندگی

عاقبت شدقامت افتاده ام
پایمال چکمه های زندگی

گفت دانایی به بیماران عشق:
« مرگ می باشددوای زندگی»

می بریم از بی وفایی عشق را
هرزمان سر،پیش ای زندگی

<<مرگ دایم درکمین بخت ماست>>1
تابگیردخونبهای زندگی

بادوجمله شدخلاصه برمزار
خاطرات سال های زندگی

زندگی افتان وخیزان ازچه روست؟
مرگ می پیچدبه پای زندگی!!!

دوست ازنادوست پیدامی شود
درمیان انحنای زندگی.

بلبل شیدابخوان برشاخسار
دوست میدارم صدای زندگی

مرگ هم آسان نمی آیدبه دست
باچنین حالی چه جای زندگی؟؟!!.


شعرازحمیدرضاسفید
1-این مصرع از صایب تبریزی می باشد

[ بازدید : 409 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

[ پنجشنبه 1 خرداد 1393 ] 14:27 ] [ حمیدرضاسفید ]

[ ]

مرگ وزندگی

می شوم آخرشبی بیمارمرگ
می شوم محتاج برتیمارمرگ

زندگی بردوش ماباری کج است
خودولی بردوش داردبارمرگ

اینهمه برزندگانی دل مبند
خودنمی بینی براوافسارمرگ؟

آن که بیمارنحیف زندگیست
مژده می باشدبراوتیمارمرگ

کارماراباز میسازدگره
چیست غیرازکارسازی کارمرگ؟

من نمی دانم نمی دانی چرا
زندگی پودی بودبرتارمرگ؟؟!!!!

چون نوازدزندگی آهنگ ‌کوچ
می شودهرچیزوهرکس یارمرگ

نیست برگشتش به دشت زندگی
آنکه روزی پانهددرغارمرگ

کودک ازروزنخست زندگی
پای خودرامی نهدبرخارمرگ

زندگی آن گونه بالایم نبرد
تابه زاری افتم ازانزار مرگ...


شعرازحمیدرضاسفید

[ بازدید : 576 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

[ چهارشنبه 24 ارديبهشت 1393 ] 4:56 ] [ حمیدرضاسفید ]

[ ]

خوشبختی

دوچشمم می زند-چون بنگری- فریادخوشبختی

لبانم می دهد-بالفظ شیرین- داادخوشبختی

یکی رادربغل گیرد،یکی رامی زندخنجر

چه گویم بیش ازاین ای دوست ازبیدادخوشبختی؟

زبس دریادحرف دوستان وآشنایانم

زیام رفت چون یادجوانی یادخوشبختی

دریغاقایق این زندگی در بحرغم مانده

وزدشایدگهی بربادبانش بادخوشبختی

دویدن برلب تیغ است بایاران سخن گفتن

ازایشان چون بن مویی شده بنیادخوشبختی

دریغاکودکی و قلب های دورازکینه

نمی آیددگرآن روزهای شادخوشبختی...


شعرازحمیدرضاسفید

[ بازدید : 443 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

[ پنجشنبه 1 خرداد 1393 ] 1:17 ] [ حمیدرضاسفید ]

[ ]