پسرم

.

.تقدیم به پدرهای دلسوز:

.

.

پسرم می پرسد:

«پدرم بازچراغمگین است؟

گاه گاهی اگرش می خندد،

خنده اش چرکین است.»

مادرش باآهی،

به من خسته جگرمی نگرد،

وبه او می گوید:

«پدرت درگیر است،

اوجوان است،ولی

دل تنگش پیراست.

پدرت فکرشماست،

فکرآینده ی ما،

فکراین است که :امروزگذشت،

ای دریغ ازفردا»

«پدرت می داند

که تودرآرزوی پیرهن نوهستی...»

می کشم برسراو

همره خنده ی تلخی،دستی...


شعرازحمیدرضاسفید

[ بازدید : 433 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

[ يکشنبه 18 خرداد 1393 ] 1:57 ] [ حمیدرضاسفید ]

[ ]

پدرم

.

.

.


پدرم باستاره نجواداشت،

دردلش قدرآسما ن جاداشت


بوی خورشیدوماه رامی داد

گوشه چشمی زسوی بالاداشت


جانمازی ومهروتسبیحی،

وقت مردن همین به دنیاداشت.


خرج کردوبه این وآن بخشید،

سکه ای دربساط خودتاداشت.


گونه اش خشک واستخوانی بود

دردمزمن همیشه درپاداشت


دردلش غصه هافراوان بود

گرچه لبخندهابه سیماداشت.


سرچوبرمهرمی نهاد،آن دم،

پای براوج آسمان هاداشت.


گرچه بودازسوادبی بهره

هرزمان بهرمامعماداشت.


بربساطش نبودحتی آه،

اوکه باناله رسم سوداداشت.


پدرم معنی محبت بود،

دلی ازنور،قدردریاداشت.


سینه اش تکیه گاه امنم بود،

گرزمن بوسه ای تمناداشت.


خالصانه مطیع مهمان بود،

خانه اش راهمیشه در،واداشت.


ازهمه آفریده های این دنیا،

ازگناه نکرده پرواداشت.

پدرم بسترروانم بود،

حرکتی سبز روبه دریا داشت....


شعراز:حمیدرضاسفید

[ بازدید : 485 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

[ يکشنبه 18 خرداد 1393 ] 2:11 ] [ حمیدرضاسفید ]

[ ]

شهرپرازتزویر

دل خسته ازاین شهرپرازتزویرم


ازآنچه که دارم وندارم،سیرم


گویندبسازبازمانه،چه کنم


من باهمه ی ثانیه هادرگیرم.

شعراز:حمیدرضاسفید



[ بازدید : 444 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

[ چهارشنبه 14 خرداد 1393 ] 16:18 ] [ حمیدرضاسفید ]

[ ]

چشم زخم

بنفشه تاب گیسوی تودارد!؟


شقایق حسرت روی تودارد


سپندی نه برآتش هرسحرگاه،


که نرگس هم نظرسوی تودارد.


شعراز:حمیدرضاسفید

[ بازدید : 382 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

[ چهارشنبه 14 خرداد 1393 ] 16:08 ] [ حمیدرضاسفید ]

[ ]

چه آمدبه سرعشق؟؟

.

گردیده زدست من ودل خون جگرعشق

بشکست توگویی زغم من کمرعشق


جزدرسخن ازعشق نشان نیست ،خدایا

ای دوست ندانم که چه آمدبه سرعشق


یک عمرگشوم دردل راوازامروز

صدقفل زدم بردلم وصدبه درعشق


یک بارفرستم به دلم لعنت بسیار

باردگری بازبه روح پدرعشق


گوش فلک ازناله ی من کرشدولیکن

هرگزنشنیدآه مراگوش کرعشق


گفتم به دلم بازکه ویران وخرابی؟؟!!

گفتاکه خرابیست همه زیرسرعشق


جزغصه وغم میوه ای ازعشق ندیدیم،

پیداست چه باشدپس ازاین هم ثمرعشق.


چندیست که یاراخبرازعشق نداریم

زوداست که ناگاه بیایدخبرعشق


شعرازحمیدرضاسفید


برچسب ها: حمیدرضاسفید ، شعرسفید ، عشق ، شعرعاشقانه ,

[ بازدید : 444 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

[ يکشنبه 18 خرداد 1393 ] 2:15 ] [ حمیدرضاسفید ]

[ ]

غروب

.

دوش دیدم عاشقی تنگ غروب.....نرم نرمک رفت درچنگ غروب

تک سوارقایق غم گشت ورفت.......تابدانجایی که شدرنگ غروب


عاشق ازغم اشک ریزان رفت ورفت.....ازهمه دنیاگریزان رفت ورفت

درمیان موجی از سرگشتگی.........قایقش افتان وخیزان رفت ورفت


مدتی شدپرسه درغم می زنم.........ازدل خودتکه تکه می کنم

ازشکستن های دل غافل مباش.......عاشق سرگشته ی غمهامنم


من میان موج بنیانسوز عشق.........می روم باناله ی جانسوزعشق

هرکجایم عشق خواهدمی برد.......قایق من گشته فرمانسوزعشق


شعرازحمیدرضاسفید.

..

...

[ بازدید : 544 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

[ يکشنبه 18 خرداد 1393 ] 2:19 ] [ حمیدرضاسفید ]

[ ]

بهارچشم هایت.....

بهارچشم هایت راقسم

من بی توپاییزم.

چوباشی می روم باری

اگر افتان وخیزان همچوبرگی،

درمسیرباد....

تامردن.

رهایم گرکنی

ازدردمی افتم،

ودیگربرنمی خیزم..

رهگذاری نیزاربرداردم ازخاک،

چون نداردبوی تو

برخاک می ریزم.

.....

بهارت راقسم

من بی تو پاییزم

وگرافتم نمی خیزم که می ریزم..........

..........

چه لبریزم....!!!!!!



شعراز:حمیدرضاسفید

[ بازدید : 540 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

[ دوشنبه 12 آبان 1393 ] 0:18 ] [ حمیدرضاسفید ]

[ ]

مرانشناختی

عاقبت دیدی مرانشناختی.....................عشق رابازیچه ی خودساختی

برده بودی قلب وروحم ای دریغ.............هرچه ای رابرده بودی باختی

من که خودتسلیم مهرت می شدم................بردلم باخنجرکین تاختی

خانه ای ازدل برایت ساختم..................آتشی درخانه ات انداختی

منعم از آه جهان سوزم مکن................ای که ذره ذره ام بگداختی!

ای که عشقم رابه آتش می کشی!...........عاقبت دیدی مرانشناختی؟!!

شعراز:حمیدزضاسفید

[ بازدید : 436 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

[ چهارشنبه 7 خرداد 1393 ] 10:57 ] [ حمیدرضاسفید ]

[ ]

باورم کن

باورم کن نازنین امشب عجب بارانی ام

درهوایت تاسحرامشب ببین طوفانی ام

باورم کن نازنین ازتوگذشتن ساده نیست

من میان دردخودازچارسوزندانی ام

نازنیناروی ماهت رازماپنهان مکن

تانسازی درسرای آخرت مهمانی ام

پاره ی قلبم مراازپشت خنجرمی زند

جان من راهم طلب داردرفیق جانی ام

ازغم بی برگ وباری ناله بایدسرکنم

یابگریم من زرنج بی سروسامانی ام؟

شعرازحمیدرضاسفید

z

[ بازدید : 462 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

[ 31 تير 1393 ] 20:31 ] [ حمیدرضاسفید ]

[ ]

خوب باش

ای که بامن کج مداری،خوب باش.

طاقت دوری نداری،خوب باش.

من شنیدم ازتغافل های من

بی شکیب وبی قراری خوب باش

چنداشکم رادرآری باستم؟

بادلم داری چه کاری؟ خوب باش،

دربدی دست بدان رابسته ای

ای دریغاگه گداری خوب باش.

چندباتسبیح غیبت روزوشب

عیب مارامی شماری؟ خوب باش

ای که درعشقت جفاها برده ایم

قدریک جویادگاری خوب باش.

چندباران جفاازابربغض

برگل قلبم بباری خوب باش.

انتظارمرهم ازدست تونیست

چندخنجرمیگذاری ،خوب باش


شعرازحمیدرضاسفید

برچسب ها: خنجرمیگذاری، شعرهای سفید ، غزل جدید ، ,

[ بازدید : 475 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

[ سه شنبه 13 خرداد 1393 ] 20:17 ] [ حمیدرضاسفید ]

[ ]

حرمت عشق

تورفتی،حرمتت راعشق برپاست

هنوزآغوش ساحل محودریاست

بهاردیگری بازآمدورفت

به سینه زردی پاییز برجاست

تورفتی وهنوزاین چشمه ی عشق

برای تشنگی هایم گواراست

برای دیدنت غرق دعایم

درون سینه ام ای دوست غوغاست

فراموشم مکن،ای رفته ازدست

که اینجاعاشقی افتاده ازپاست

سرابی دردوچشمم می زندموج

من غافل نمی دانم که رؤیاست

بیاوبادل من مهربان باش

که می داند چه در تقدیرفرداست؟؟؟؟


شعرازحمیدرضاسفید


[ بازدید : 528 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

[ سه شنبه 6 خرداد 1393 ] 4:13 ] [ حمیدرضاسفید ]

[ ]

قلب من

دلم راچون گلی پامال کردی


مرادرزیرغم هاچال کردی


زبانت دوستی،دل دشمنی کرد،


توهم بااین دل من حال کرد ی


شعرازحمیدرضاسفید

[ بازدید : 441 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

[ سه شنبه 6 خرداد 1393 ] 3:58 ] [ حمیدرضاسفید ]

[ ]

غم فردا

دیگربرای من غم فردانمانده است

فرقی میان خشکی ودریانمانده است.


پیری رسیدوراه جوانی بریده شد

چیزی ازاین چپاول ویغمانمانده است.


حالی دلم پرازغم وحسرت شدای دریغ

درخوردآرزو به دلم جانمانده است


ای عمر!تندرفتی ومن می دوم هنوز

باآن که درمفاصل من نانمانده است.


<<ایشاخه ی شکسته زطوفان عشق من!>>1

درمن ببین توان <خدایا> نمانده است.


من ناتمامم ای غزل ناتمام من

من آن دمم تمام که جز<ما >نمانده است.


امشب مرابه دارکشیدندلحظه ها

بالحظه هاتوان مدارانمانده است.


برریشه ی درخت دلم تیشه می زند

این ساعتی که هیچ زمان جانمانده است.


آنها که پاس عشق به پامی شدندوخم

دیگریکی ازآن همه برپانمانده است.


امشب غزل تمام مرادربغل گرفت

دیگربرای من غم فردانمانده است.


1-مصرع ازفروغ است.

شعراز:حمیدرضاسفید

برچسب ها: حمیدرضاسفید+شعرهای سفید+ , حمیدسفید+غزل جدید+عاشقانه_ ,

[ بازدید : 524 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

[ دوشنبه 5 خرداد 1393 ] 3:14 ] [ حمیدرضاسفید ]

[ ]

نمی شود

عمرم بدون روی تو بی غم نمی شود

افزوده می شود غمم وکم نمی شود.

هر دم نگاه به عکس تو می کنم اما

این دل شکاف خورده ومرهم نمی شود.

گفتم که بعدمرگ زغم می شوم رها

صدباربی تو مردم ودیدم نمی شود.

گفتم مرا بس است نگاهی به گاه گاه

گفتی نگاه دارکه آن هم نمی شود.

بایک جهان برای تو پیوند بسته ایم

هرچندمی کشیم بازمحکم نمی شود.

ازبس گریستم از این چشم بی گناه

دیگربه گودی این رود نم نمی شود.

[ بازدید : 394 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

[ 27 خرداد 1393 ] 19:58 ] [ حمیدرضاسفید ]

[ ]

گل سرخ من

گل سرخ من!

ازشکفتنت بهاری خواهم ساخت.

وازسلام بی کلام نگاهت عشق را درسینه ی گرمم

به فوران خواهم نشست.

.......................................

کاش دستان بهاریت

ارتعاش برگ های پاییزیم را

به آرامش سبز پونه ها

بدل می کرد..

.....................................

گل سرخ من!

این وجود پاییزی

به امیدبهار آرزوهایت

وآرزوی شکفتن بهاری

برگ می ریزد.

واشک نیز..............

برچسب ها: حمیدرضاسفید+شعرهای سفید+گل سرخ من+ ,

[ بازدید : 403 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

[ چهارشنبه 7 خرداد 1393 ] 10:32 ] [ حمیدرضاسفید ]

[ ]